گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عراقی نویسه گردانی: ʽRʼQY عراقی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عراق . نقد عراقی . در بیت ذیل از نظامی پول رایج و متداول در عراق معنی میدهد : چرا گشتی در این بیغوله پابست چنین نقد عراقی بر کف دست .نظامی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی ابوسهل عراقی ابوسهل عراقی . [ اَ س َ ل ِ ع ِ ] (اِخ ) ممدوح فرخی است بدربار سلطان محمود و ندانم كدام ابوسهل است :خواجه ٔ سید بوسهل عراقی که بفضل نه عرب ... ابراهیم عراقی ابراهیم عراقی . [ اِ م ِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق عراقی شود. بابا شاه عراقی بابا شاه عراقی . [ هَِ ع ِ ] (اِخ ) (اصفهانی ) هدایت آرد: معاصر شاه عباس ماضی ، صفوی و از خوش نویسان بوده و در اصفهان به انزوامیگذرانید جز با ... ابواسحاق عراقی ابواسحاق عراقی . [ اَ اِ ق ِ ع ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن منصوربن المسلم الفقیه الشافعی المصری ، معروف بعراقی . خطیب جامع مصر، فقیهی فاضل . او راس... ابوالحسن عراقی ابوالحسن عراقی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) دبیرمسعودبن محمود غزنوی . وفات دوشنبه ٔ ششم شعبان سال 429 هَ . ق . و رجوع به تاریخ بیهقی ... علم الدین عراقی علم الدین عراقی . [ ع َ ل َمُدْ دی ن ِ ع ِ ] (اِخ ) عبدالکریم بن علی بن عمر شافعی انصاری حافظ. وی از علمای بزرگ شافعی در قرن هشتم هجری بود... عمادالدین عراقی عمادالدین عراقی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ع ِ ] (اِخ ) (سید...) از شعرای دربار سلطان حسین بایقرا معاصر میر علیشیر نوایی . رجوع به عمادالدین یزدی شو... فخر الدین ابراهیم همدانی متخلص به عراقی فَخرُالدّین ابراهیم بن بزرگمهر ابن عبدالغفار جوالقی همدانی یا فَخرُالدّین عَراقی از شاعران و عارفان و نویسندگان صوفی ادب فارسی در سدهٔ هفتم هجری، مؤلف... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود