گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عراقی نویسه گردانی: ʽRʼQY عراقی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) (پرده ٔ عراقی )، از آهنگهای موسیقی است . پرده ٔ عراق : بعد از عراق جائی خوش نایدم هوائی مطرب بزن نوایی زان پرده ٔ عراقی . سعدی .رجوع به عراق و پرده ٔ عراقی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی علی عراقی علی عراقی . [ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن هلال جزائری عراقی شیخی . مشهور به ابن هلال . رجوع به علی جزائری شود. علی عراقی علی عراقی . [ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن هاشم عراقی حسنی . مکنی به ابوالحسن و ملقب به زین العابدین . متوفی در سال 1194 هَ . ق . او را فهرستی ... علی عراقی علی عراقی . [ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن هلال جزائری عراقی . مکنی به ابوالحسن و ملقب به زین الدین . رجوع به علی جزائری شود. خطیب عراقی خطیب عراقی . [ خ َ ب ِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق عراقی شود. فاضل عراقی فاضل عراقی . [ ض ِ ل ِ ع ِ] (اِخ ) محمدحسین فرزند علیمراد انصاری . دیوانی در مراثی بنام «مشکاة الرزیه » داشته که در سال 1324 هَ . ق . در تهران... حزنی عراقی حزنی عراقی . [ ح ُ ی ِ ع َ ] (اِخ ) از شعرای فارسی زبان هند است در طبقات اکبری گوید: از اراک (عراق ) به هند آمد و شعر وی را بتخلص حزنی آورد... الفتی عراقی الفتی عراقی . [ اُ ف َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) شاعر قرن دهم هجری . او راست : «شهرآشوب » درباره ٔ کشمیر. رجوع به منتخب التواریخ ج 3 ص 189 و فرهنگ سخنو... عراقی قادلو عراقی قادلو. [ ع َ ] (اِخ ) تیره ای از ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 78). نسبتی عراقی نسبتی عراقی . [ ن ِ ب َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم است . رجوع به مآثر رحیمی ج 2 ص 1386 و فرهنگ سخنوران ص 600 شود. واقفی عراقی واقفی عراقی . [ ق ِ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) شاه قاسم بدلا از سادات بزرگ عراق و مولدش طیب آباد است واز غایت طهارت احتیاج تعریف ندارد. پیش از این ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود