اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عراقی

نویسه گردانی: ʽRʼQY
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن شهریار شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عراقی . [ ع ِ قی ی ] (ص نسبی ) از مردم عراق . اهل عراق . منسوب به عراق . عراق عرب یا عجم .
عراقی . [ ع ِ ] (ع اِ) چوب چنبر دلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شد عراقی . [ ش َدْ دِ ع ِ ] (اِ مرکب ) نام ومقامی است و هم صوتی که پهلوانان عراق و لوطیان به آواز بلند دردناک در عالم مستی برمیکشند و الف...
حجر عراقی . [ ح َ ج َ رِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حجرالمحک شود. این سنگ در نهرفاسیوس یافت شود برنگ اسمری سیر، بطعم زعفران ، مص...
سَبکِ عراقی به سَبکی از شعر پارسی گفته می‌شود که از اواخر قرن ششم تا قرن نهم هجری رواج و ادامه داشته‌است. نام این سبک از عراق عجم گرفته شده‌است، اما ر...
حافظ عراقی . [ ف ِ ظِ ع ِ ] (اِخ ) ابوالفضل عبدالرحیم بن حسین بن عبدالرحمن ، معروف به حافظ عراقی . محدث کبیر کردنژاد. مولد او بسال 725 هَ . ق ....
حسن عراقی . [ ح َس َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی ، مکنی به ابوعلی حلبی . شاعر. درگذشته ٔ 803 هَ . ق . او راست : الدرالنفیس و جز آن که در ...
زاج عراقی . [ ج ِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )نام زاج الاساکفه و زاج کفشگران است و جمعی از اطباء قدیم نام دیگر آن را شحیره دانسته اند. لک...
رکن عراقی . [ رُ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) رکن سوم ازارکان کعبه که بسوی عراق است . (از معجم البلدان ).
علی عراقی . [ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن زین العابدین بن هاشم عراقی حسینی فاسی . مکنی به ابوالحسن . عالم و ادیب و نحوی بود ودر سال 1194 هَ ....
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.