عراقی
نویسه گردانی:
ʽRʼQY
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن منصوربن مسلم فقیه شافعی . کنیت او ابواسحاق مصری است . مولد و منشاء و مدفن او مصر بود. به بغداد سکونت گزید. از فضلای فقهاء شافعی است . شرحی بر کتاب مهذب شیخ ابواسحاق شیرازی نوشته و در بغداد به مصری معروف گشته است و پس از مراجعت به مصر او را عراقی گفتند. وی به سال 596 به مصر درگذشت . (از ریحانة الادب ج 3 ص 115).
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عراقی . [ ع ِ ] (ع اِ) چوب چنبر دلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عراقی . [ ع ِ قی ی ] (ص نسبی ) از مردم عراق . اهل عراق . منسوب به عراق . عراق عرب یا عجم .
عراقی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عراق . نقد عراقی . در بیت ذیل از نظامی پول رایج و متداول در عراق معنی میدهد : چرا گشتی در این بیغوله ...
عراقی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) (پرده ٔ عراقی )، از آهنگهای موسیقی است . پرده ٔ عراق : بعد از عراق جائی خوش نایدم هوائی مطرب بزن نوایی زان پرده...
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. 362 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ، محصولش غلات ، بنشن ، پنبه ...
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) صدرالدین . رجوع به صدرالدین عراقی و تاریخ گزیده شود.
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) ابوجعفر. رجوع به ابوجعفر عراقی و تاریخ گزیده شود.
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) تاج الدین . رجوع به تاج الدین عراقی و تاریخ گزیده شود.
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن شهریار شود.
عراقی . [ع ِ ] (اِخ ) رجوع به عبدالرحیم بن حسین عراقی شود.