اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرث

نویسه گردانی: ʽRṮ
عرث . [ ع َ ] (ع مص ) برکندن . || مالیدن . || برکنده شدن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اَرِّس. (ا.). جائی در شمال فرانسه کهن و ایالتی در هلند امروزی که هلندیان اوترشت یا -خت گویند. م.
ارص . [ اَ رَص ص ] (ع ص ) آنکه دندانها نزدیک یکدیگر دارد. تنگ دندان . آنکه دندان بهم پیوسته دارد. الص ّ. ناگشاده دندان . مؤنث : رَصّاء. ج ، رُ...
ارس . [ اَ ] (اِ) اشک . (جهانگیری ). آب چشم . (صحاح الفرس ) (اوبهی ). اشک چشم . دمع. دمعة : ز آهم بود یک شراره درخش اَرَس باشداَرْس ِ مرا مایه ...
ارس .[ اِ ] (ع اِ) بیخ و اصل پاک . نژاد پاک . نسل طیب .
ارس . [ اَ ] (ع مص ) کشاورز شدن . برزگری کردن . برزگر شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
ارس . [ اَ رِ ] (ع ص ) کشاورز. ج ، اریسون . اَرارسه .
ارس . [ اُ ] (اِ) سرو کوهی . (جهانگیری ) (آنندراج ). شعوری بکسر راء آورده گوید: درخت آراج و بعضی فرهنگ ها درخت چنار نوشته اند. (شعوری ).گونه ایس...
ارس . [ اُ رُ ] (ص ، اِ) در تداول عوام ، روس . روسی .
ارس . [ ] (اِخ ) نویین . از امرای مغول که در سال 661 هَ . ق . با امیرباغو و دوازده هزار سوار به سیستان شد. (تاریخ سیستان ص 400).
ارس . [ اَ رَ ] (اِخ ) ۞ (رود...) آب ارس از جنوب بشمال میرود و از کوههای قالیقلا و ارزن الروم برمیخیرد و بولایت ارمن و آذربایجان و اران می...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.