اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرز

نویسه گردانی: ʽRZ
عرز. [ ع َ ] (ع مص ) نکوهیدن کسی را و سرزنش نمودن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || درشت و سطبر گردیدن . (منتهی الارب ). || گرفته و ترنجیده گردیدن و منقبض شدن . (ناظم الاطباء). || سخت کشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || در کف گرفتن چیزی را و چسبانیدن انگشتان را بر آن ، به اینکه می نماید از آن برخی و ننماید تمام آنرا تا که مشتاق دیدنش گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عرض کار. [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جلوه دادن کار. نمایش دادن کار : تا به وقتی که عرض کار بودگر چه درویش تاجدار بود.نظامی .
ارض نو. [اَ ض ِ ن َ ] (اِخ ) موضعی است در مشرق تربت حیدریه .
سمن عارض . [ س َ م َ رِ ] (ص مرکب ) آنکه عارض وی سفید چون سمن باشد : تا ترک سمن عارض بودی نه چنین بودامروز چنین شد که بت مشک عذاری .فرخی ...
اهل ارض. (عربی) ساکنان کرۀ خاکی، مردم روی زمین، مردم. رجوع شود به «اهل» و «ارض».
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اِ ر ز. آروغ زدن به گویش کازرونی(ع.ض)
عرض دیدن . [ ع َ دی دَ ] (مص مرکب ) درعرف حال معنی موجودات گرفتن است . اعم از آنکه سپاه باشند یا چیز دیگر از نقد و جنس . (آنندراج ). || س...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.