اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرز

نویسه گردانی: ʽRZ
عرز. [ ع َ رَ ] (ع اِ) نوعی از درخت یز، خرد و باریکتر از آن . و گویند آن مصحف است و درست آن غرز است به غین معجمه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ناف ارض . [ ف ِ اَ ] (اِخ ) کنایه از مکه ٔ معظمه است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از رشیدی ). ناف زمین . ناف خاک . ناف عالم . مکه ٔ معظمه و خاک ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ارض حسان . [ اَ ض ُ ح َس ْ سا ](اِخ ) دهی است نزدیک مکه و آن را حسان نیز گویند.
عرض داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) نمایاندن . آشکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : آئینه ٔ سکندر جام جم است بنگرتا بر تو عرض ۞ دارد احوال ملک...
ارض الغور.[ اَ ضُل ْ ] (اِخ ) اردن : حدق هو الباذنجان ... هو اسم عربی معروف بالقدس و ما والاها لنوع من الباذنجان برّی ینبت عندهم بریحا و ار...
ارض اقدس . [ اَض ِ اَ دَ ] (اِخ ) لقب مشهد رضا علیه السلام : امام قلی میرزا را با شاهرخ میرزا به ارض اقدس آوردند و برادران را در مشهد مقدس ، علیق...
ارض الجبل . [ اَ ضُل ْ ج َ ب َ ] (اِخ ) عراق عجم و آن ظاهراً همان جبال است که اصفهان و زنجان و قزوین و همدان و دینور و کرمانشاهان و ری با...
عارض لشکر. [ رِ ض ِ ل َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه سپاه را عرض دهد. رجوع به عارض شود.
سیمین عارض . [ رِ ] (ص مرکب ) که عارض او در سپیدی چون سیم بود. سپیدچهره : ساکنانش حور سیمین عارض و زرین کمرخادمانش ماه آتش ناوک و آهن کمان...
دائره ٔ عرض . [ ءِ رَ / رِ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دائره ٔ عظیمه ای که بدو قطب منطقه و بجزئی از معدل بگذرد. صاحب کشاف اصطلاحات ال...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۰ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.