گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عرض نویسه گردانی: ʽRḌ عرض . [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است مشرف بر شهر «فاس » ۞ در المغرب . (از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی عرز عرز. [ ع َ رَ ] (ع مص ) درشت و سخت گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرز عرز. [ ع َ رَ ] (ع اِ) نوعی از درخت یز، خرد و باریکتر از آن . و گویند آن مصحف است و درست آن غرز است به غین معجمه . (منتهی الارب ) (از اقرب... ارض این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوىِ آرتا Arta برداشته اند و معرب نموده و ساخته اند: الأرض أراضى تأریض و ... !!! وا... عارض عارض /'ārez/ ۱. عارضه ، گوسال، پشمک/////////////////////////////////////////////////////////////////////// ور خو پَروانه دَهَد دَر فراغ سالی جُز ان را... عارض این واژه امروزه در زبان فارسی به معنی 1 ـعرض کننده . 2 - سالار، لشکر و سپاه . ۳ - شکایت کننده ، شاکی . ۴ - چهره ، رخسار. به کار نمی رود و به معنی پیشا... آرز آرز.[ رُ ] (ع اِ) اَرُزّ. رُزّ. برنج (یکی از حبوب ). آرز آرز. [ رِ ] (ع ص ) منقبض . مُتجمع. ثابت . ارز ارز. [ اَ ] (اِ) (از پهلوی ارژ) بها. (برهان ). قیمت . (ربنجنی ) (مهذب الاسماء) (جهانگیری ) (غیاث اللغات ). ارزش . (برهان ). ارج ۞ . اخش . نرخ . ث... ارز ارز. [ اَ / اُ ] (ع اِ) ۞ صنوبر. (قاموس ) (برهان ) (مؤید الفضلاء). ارز، درخت صنوبر بی بار است و زفت رطب از آن حاصل میشود. (تحفه ٔ حکیم مؤم... ارز ارز. [ اَ رَ ] (ع اِ) ارزن . درخت ارژن . رجوع به ارژن شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود