اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرض

نویسه گردانی: ʽRḌ
عرض . [ ع َ] (اِخ ) شهری است به شام . (منتهی الارب ). شهرکی است در بیابان شام که اکنون از اعمال حلب است . و آن بین تدمر و الرصافة الهشامیة قرار دارد. و تعدادی از بزرگان بدانجا نسبت دارند. رجوع به معجم البلدان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عرض حیات . [ ع َ ض ِح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به خوبی و خوشی گذشتن ایام زندگانی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : از آب زندگی به شراب الت...
عرض دادن . [ ع َ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن . نمودن . ارائه دادن . به معرض نهادن : قریب صد و پنجاه هزار سوار لشکر سلطان عرض داده بودند بیر...
عرض الحال . [ ع َ ضُل ْ ] (ع اِ مرکب ) در اصطلاح کاتبان و دبیران ، نامه ای است که بر والی امر عرضه شود، خواه برای تظلم باشدو خواه برای در...
چارم عرض . [ رُ ع َ رَ ] (اِ مرکب ) چهارم عرض . بعضی نوشته اند که مجازاً بمعنی انسانی است چه انسان مرتبه ٔ چهارم است از جسم مطلق و جسم ن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عرض داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) نمایاندن . آشکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : آئینه ٔ سکندر جام جم است بنگرتا بر تو عرض ۞ دارد احوال ملک...
دائره ٔ عرض . [ ءِ رَ / رِ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دائره ٔ عظیمه ای که بدو قطب منطقه و بجزئی از معدل بگذرد. صاحب کشاف اصطلاحات ال...
جریده ٔ عرض . [ ج َ دَ / دِ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتری که در آن نام افراد و سپاهیانی را که در عرض و سان شرکت میجستند ثبت میکر...
عرض افتادن . [ ع َ اُ دَ ] (مص مرکب ) نمایان شدن . عرضه شدن . ارائه گردیدن . || به عرض رسیدن مطلبی . || پیشنهاد شدن . (فرهنگ فارسی معین )...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۰ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.