اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرضة

نویسه گردانی: ʽRḌ
عرضة. [ ع ُ ض َ ] (ع اِ) آهنگ . || قوت . (منتهی الارب ). || همت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بندی است در کشتی گیری گویند: له عرضة یصرع بها الناس ؛ بندی بلد است که مردم را بر زمین میزند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). حیله ای است در مصارعت و کشتی . (از اقرب الموارد). حیله . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || هو عرضة له ؛ أی مقرن له . (منتهی الارب )،یعنی او حریف است بر او و بر وی چیره است . (از ناظم الاطباء). || فلان عرضة للزوج ؛ یعنی فلان زن بر شوی خود چیره است . (از اقرب الموارد). || ناقة عرضة للحجارة؛ یعنی قوی و توانا است بر وی .(از منتهی الارب ). (از اقرب الموارد). || هو عرضة لذاک ؛ أی یعترض له دون غیره ، أی مقرن له قوی علیه . (منتهی الارب ). یعنی حریف اوست و بروی چیره است . (از اقرب الموارد). یعنی او توانای بر او می باشد و بجز خودش کسی متعرض وی نمیگردد. (ناظم الاطباء). || هو عرضة للناس ؛ یعنی مردم پیوسته بدگوئی او میکنند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جعلته عرضة لکذا؛ یعنی آماده و برپا کردم آنرا برای کاری . (منتهی الارب ). یعنی نصب کردم و برپاداشتم آنرا برای وی . (از اقرب الموارد). || لاتجعلوا اﷲ عرضة لایمانکم (قرآن 224/2)؛ یعنی مانعو معترض بین شما و بین آنچه شما را به خداوند نزدیک میکند که نیکی و تقوی کنید. یا بمعنی اعتراض و روی آوردن است . یعنی روی میاورید به سوگند و یمین در هر ساعتی تا نیکی و تقوی نکنید و افزودن مسازید سوگند را در حق و باطل . (از منتهی الارب ). آنچه پیش کاری درآید و مانع شود. (ترجمان القرآن جرجانی ). بهانه . (زمخشری ). دست آویز. || سازگار. (ترجمان القرآن جرجانی ). || (از ع ، اِمص ) قدرت . قوت . توانایی . تسلط. (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء).
- باعرضه ؛ دارای تسلط و تشخص . (ناظم الاطباء).
- بی عرضه ؛ بی تشخص . زبون . پست . فرومایه . (ناظم الاطباء).
- کم عرضه ؛ کم لیافت . دارای قابلیت و لیاقت اندک .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عرضه ساختن . [ ع َ ض َ / ض ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشان دادن . ارائه دادن . عرضه کردن . عرضه دادن : چون بیابد برده ای را خواجه ای عرضه سازد از هن...
عرضه کردن . [ع َ ض َ / ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ارائه دادن . نشان دادن . نمودن . در معرض نظر قرار دادن . (از فرهنگ فارسی معین ). عرض کردن . پیش...
عرضه داشتن . [ ع َ ض َ / ض ِ ت َ ] (مص مرکب ) اظهار کردن و بیان کردن ، از طرف کوچکتر به بزرگتر. (فرهنگ فارسی معین ) : صورت حال عرضه داشت ....
عرضه داشتن . [ ع ُ ض َ / ض ِ ت َ ] (مص مرکب ) لیاقت داشتن و سزاوار بودن . (ناظم الاطباء). لیاقت داشتن . قابلیت داشتن . (فرهنگ فارسی معین ).
علی عارزه گر. [ ع َ ی ِزَ گ َ ] (خواجه ...) (اِخ ) اصفهانی . آنگاه که سلطان سعید به خراسان رسید، مدتی جشن و سرور برپا کرد و دراین جشن ها هر ک...
قلعه ارزه خوران . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 45هزارگزی شمال راه ارابه رو احمدآباد به تک...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.