اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرم

نویسه گردانی: ʽRM
عرم . [ ع َ رِ ] (اِخ ) نام استخر و آبگیری بوده که اهل سبا آن را با سنگ و قیر بسته بوده اند. (برهان قاطع) (آنندراج ). عرم نام بندی است که بلقیس کرده بود و در میان دو کوه به سنگ و قیر تا آب باران جمع شدی . و آن را سه در کرد یکی از بالای دیگری . و در زیر آن برکه ای عظیم بود و آن را دوازده راه کرده بود بعدد جویهای ایشان . چون باران آمدی و سیلاب در پس آن بند جمع شدی آنگه در پائین بگشادی و چون کمتر شدی در زیرین بگشادی . چون آب در برکه شدی آن برکه آب قسمت کردی در جویها. و این همچنین می بود تا آنگه که بلقیس درگذشت و مدتی برین برآمد. ایشان طاغی شدند و از حد درگذشتند. خدای سبحانه و تعالی موشان بزرگ را بر ایشان مسلط گردانید، بیامدند وآن بند را سوراخ کردند. آب درافتاد و آن بند را خراب کرد و سیل در شهر ایشان افتاد و بوستانها و زمینهاو سراهای ایشان خراب کرد و ایشان بعضی هلاک شدند و بعضی در عالم متفرق گشتند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ) : فأرسلنا علیهم سیل العرم . (قرآن 16/34).
جائی که تیغ قهر برآرد مهابتت
ویران کند به سیل عرم جنت سبا.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عرم . [ ع ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ عُرمة.(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عرمة شود.
سیل عرم . [ س َ / س ِ ل ِ ع َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب بسیار جاری که سد رود را شکسته باشد، چه عرم به معنی رودخانه و سدی که پیش رو...
آرم . [ رِ / رُ ] (اِخ ) نام شهری بمازندران نزدیک ساری و از آنجاست خسروبن حمزه ٔ مؤدب . و رجوع به آرم دره شود.
آرم . [ رَ ] (اِخ ) نام موضعی نزدیک مدینه ٔ رسول صلوات اﷲعلیه . || نام دهی نزدیک دهستان از قرای ساحلی بحر آبسکون . (یاقوت ).
ارم . [ اَ ] (اِ) مابین آرنج و دوش یعنی بازو ۞ .
ارم . [ اَ ] (ع مص )خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوردن تمام آنچه بر خوان باشد. خوردن همه ٔ آنچه هست بر خوان و جز آن : ارم ما علی ...
ارم . [ اَ رَ ] (ع اِ) کس . کسی . (منتهی الأرب ). یک کس . احدی . یکی . فردی . || اثری . نشانی : ما به ارم ؛ نیست در آن کسی و نه اثری و نه ...
ارم . [ اَ رِ ] (ع اِ) اِرَم . ج ، آرام ، اُروم .
ارم . [ اِ رَ ] (اِ) بوستان . (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ خطی قطران ؟).
ارم . [ اِ رَ ] (ع اِ) نشانی در بیابان . (ربنجنی ). نشان که در بیابان بود. (مهذب الاسماء). نشان از سنگ . سنگی که برای هدایت نصب شود. علم و...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.