گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عرم نویسه گردانی: ʽRM عرم . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعرم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اَعْرَم شود. || ج ِ عَرْماء. (اقرب الموارد). رجوع به عَرْماء شود. || (اِ) تخم قطا. (از اقرب الموارد). ۞ تخم مرغ و تخم قطا. (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی ارم ارم . [ اُرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ آرِمَه . دندانها یا اطراف انگشتان . (منتهی الأرب ): فلان یحرق علیه الاُرّم ؛فلان دندان میخاید بر وی . || سنگها... ارم ارم . [ اَ ] (اِخ ) ملتقای قبائل راس و جندی از جنود آن . ارم ارم . [ اَ رَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک اهواز. || ناحیه ای است به سیراف . (آنندراج ). قریه ای است بشش فرسنگی مشرق شهر داراب . (فارسنامه ). ارم ارم . [ اَ رَم م ] (اِخ ) موضعی است بقول نصر. (معجم البلدان ). ارم ارم . [ اِ رَ ] (اِخ ) (شهربانو...) دختر گودرز و زن رستم . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ) : سپردم ۞ به رستم همی خواهرم مه بانوان شهربانو ارم .فردوسی... ارم ارم . [ اَ رَ ] (اِخ ) ابن زرّ. صحابی است . ارم ارم . [ اِ رَ ] (اِخ ) نام شخصی است که ساز جنگ (چنگ )را وضع کرده است . (برهان ). و او را ارام و رامی و رامتین نیز گویند. (جهانگیری ) (آنندراج... ارم ارم .[ اِ رَ ] (اِخ ) موضعی است به هرهزپی در آمُل . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 113 انگلیسی ). ارم ارم . [ اِ رَ ] (اِخ ) پدر عاد. (ربنجنی ) (کنزاللغات ) (غیاث اللغات ). نام پدر عاد نخستین . (منتهی الأرب ) (مؤید الفضلاء از زفان گویا). یا نام ... ارم ارم . [ اِ رَ ] (اِخ ) نام شهر عاد. (غیاث اللغات ) (کنزاللغات ) (آنندراج ). باغ عاد یا نام شهری که شداد پسر عاد بنا کرد. باغ یا شهر شداد. (ربنجن... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود