عروس
نویسه گردانی:
ʽRWS
عروس . [ ع َ ] (اِخ ) نام منجنیقی بود از آن حجاج بن یوسف ، که پانصد مرد آن را می گرداندند. و محمدبن قاسم به سال 89 هَ . ق . آن را برای جنگ با پادشاه هند فرستاد و یکی از اصنام هندیان را بوسیله ٔ آن ویران ساخت . (از تمدن اسلام جرجی زیدان ج 1 ص 143) : برابر ارگ منجنیقی عروس برنهاد و بینداخت و پاره ای از خضراء ارگ فروافکندند. محمود [ غزنوی ] گفت به فال نیک آمد. (تاریخ سیستان ).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عروس دریایی . [ ع َ س ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ جانوری است سخت پوست از شاخه ٔ بندپاییان و از رده ٔ سخت پوستان و جزو راسته ٔ ده پاییا...
عروس حمام بر. [ ع َ ح َم ْ ما ب َ ] (نف مرکب ) آنکه عروس را به گرمابه برد. || (اِ مرکب ) جامه ٔ تنک و باریک و خوش رنگ و سخت کم دوام که ی...
کنایه از دنیا
(می گویند: به دنیا دل نبند که عروس هزار داماد است ...
به دیگران وفا نکرد به تو هم نمی کند!)
عروس پشت پرده . [ع َ س ِ پ ُ ت ِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاکنج ، که نوعی گیاه است . عروس پرده . عروس در پرده . عروسک پس پرده ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عروص . [ ع َ ] (ع ص ) ناقه ای که عرقش بوی خوش دارد. (منتهی الارب ). ماده شتر خوش بو، آنگاه که عرق و خوی کند. (از اقرب الموارد).
اروس . [ اَ] ۞ (اِ) متاع . کالا. (برهان ) (جهانگیری ). اسباب . (برهان ). آخریان : یک روز چارپای ببردستم از گله روز دگر اروس و قماش از نهاندره ...
اروس . [ ] (ص ) روشن و صیقل زده . (در سه نسخه ٔ خطی منتخب اللغات ). و جای دیگر دیده نشد.
اروس . [ اِ رُس ْ ] (اِخ ) ۞ در اساطیر قدیمه ٔ یونان نام خداوند عشق است . لاطینیان آنرا کوپیدون میگفتند. رجوع به کوپیدون شود.
اروس . [ اُ ] (اِخ ) ۞ رومی . او راست کتابی در نیرنجات . (الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 434). و شاید وی همان اریوس بن اصطفانوس بن بطلینس رومی...