اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عریان کردن

نویسه گردانی: ʽRYAN KRDN
عریان کردن . [ ع ُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برهنه کردن . عاری کردن . لخت کردن . مکشوف کردن . دور کردن پوشش از... :
بخواب ماند نوک سنان او گر خواب
چو در تن آید تن را ز جان کند عریان .

فرخی .


گر در لباس جهل دلم خفته بود
اکنون از آن لباسش عریان کنم .

ناصرخسرو.


که را عقل از فضایل خلعت دینی بپوشاند
نتاند کرد ازین خلعت هگرز این دیو عریانش .

ناصرخسرو.


سنگ بر قندیل ما زد تا بهنگام صلاح
جان ما را از خرد عریان مادرزاد کرد.

سنائی .


و رجوع به عریان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.