عز
نویسه گردانی:
ʽZ
عز. [ ع َزز ] (ع مص ) غالب آمدن بر کسی درمعازّة. (از منتهی الارب ). در معارضه ٔ ارجمندی و بزرگی ، بر کسی غالب شدن . (از اقرب الموارد). غلبه کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || با هم چیرگی کردن در خطاب . (از منتهی الارب ). غلبه کردن کسی را در خطاب و احتجاج . (از اقرب الموارد). گویند: اذا عز أخوک فهُن ؛ یعنی هرگاه برادرت چیره گردد و در پاداشش نتوانی ، نرمی و ملاطفت کن . (منتهی الارب ). یعنی اگر برادرت بر تو غلبه کرد و برابری با او نتوانی ، پس با او نرمی کن . (از اقرب الموارد). و در مثل گویند: مَن ْ عَزَّ بَزّ؛ یعنی هرکه غالب آمد بُرد.(منتهی الارب ). یعنی هرکه غلبه کند می رباید. (از اقرب الموارد). || گویند: جی ٔ به عزاً بزاً؛ یعنی بی شک . (منتهی الارب ). یعنی لامحاله او را آوردند. || قوی و توانا کردن . (از اقرب الموارد). || تنگ شدن سوراخ پستان شتر. (تاج المصادر بیهقی ). عُزوز. عِزاز. رجوع به عزوز و عزاز شود.
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پای کم داشتن از. [ ک َ ت َ اَ ] (مص مرکب ) حریف نشدن با. برابری نکردن با. برنیامدن با. (از ملحقات برهان قاطع).
کاسه ٔ گرمتر از آش . [ س َ / س ِ ی ِ گ َ ت َ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ گرمتر از آش است . این مثل را در جایی گویند که شخصی برای اتمام...
آه کشیدن به دلیل رنج و اندوه فراوان
رتبه ای بالاتر ازآه کشیدن دارد
(بی ادبانه ) دست از سر کسی برداشتن. کسی را به حال خود گذاشتن، گیر ندادن و پاپی نشدن چیزی.
تقریباً همیشه به این صورت به کار می رود: از ما بکش بیرون
ظ...
ادیان پیش از تاریخ، مجموعه ای از مدارک و اکتشافات ثبت شده از اعمال، تفکرات و رویدادهای دینی بشر را از آغاز پیدایش انسانسایان تا شروع عصر باستان، ارائه...
لاد از لاد برگشادن .[ اَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) ویران کردن : بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای حصارهای قوی برگشاده لاد از لاد.فرخی .
خون از بینی آمدن . [ اَ م َ دَ ] (مص مرکب ) خون از بینی کسی روان شدن . رعاف . (یادداشت مؤلف ).- خون از بینی کسی نیامدن ؛ آزاری به کسی ...
حساب از خود داشتن . [ ح ِ اَ خُد ت َ ] (مص مرکب ) به خود مغرور بودن . (مجموعه مترادفات ص 256) : خاکساری پیش مغروران ندارد اعتبارگر حسابی داری...
جام پر از شیر و می . [ م ِ پ ُ اَ رُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پیاله ٔ بلور و حلبی و مانند آن . (آنندراج ). || کنایه از پیاله ٔ پر از آب کوثر باشد....