اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عز

نویسه گردانی: ʽZ
عز. [ ع ِزز ] (ع مص ) ارجمندگردیدن . (از منتهی الارب ). ارجمند شدن . (المصادر زوزنی ). عزیز شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || قوی شدن بعدِ خواری . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قوی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). از اضداد است . (از اقرب الموارد). || کمیاب شدن . (از منتهی الارب ). نایافت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ): عز الشی ٔ؛ کم و قلیل شد آن چیز آنچنانکه به آسانی به دست نیاید، وچنین چیزی را عزیز گویند. (از اقرب الموارد). || روان گردیدن آب . (از منتهی الارب ): عز الماء؛آب جاری شد. (از اقرب الموارد). || روان شدن آنچه در زخم بود. (از منتهی الارب ): عزت القرحة؛ آنچه در زخم بود جاری گشت . (از اقرب الموارد). || عز علی َّ أن تفعل کذا؛ ثابت و درشت شد و لازم گردید و دشوار شد بر من چنین کردن تو. (منتهی الارب ). لازم و سخت شد بر من که چنین کنی . (از اقرب الموارد). سخت آمدن کسی از چیزی . (المصادر زوزنی ). و نیز: عزّ علی َّ أن أراک کذا؛ دشوار است بر من اینکه تو راچنین ببینم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گرامی شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند: عززت ُ علیه ؛ یعنی گرامی شدم نزد او. (از منتهی الارب ). || چون گویند: تُحبنی ؟ در جواب آرند لعزّما؛ یعنی نیک دوست میدارم تو را. (از منتهی الارب ). چون بکسی بگوئی : اء تُحبنی ، یعنی آیا مرا دوست داری ؟ در جواب گوید: لعزما، یا لشدّما، یا لحق ّما؛ یعنی حق است آنچه گفته ام . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
از بر داشتن. از حفظ داشتن. در حافظه داشتن. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «بَر» و «از بر») امثال: "هزار افسانه از بر بیش دارد بطنازی یکی در...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
از این سپس . [ اَس ِ پ َ ] (ق مرکب ) از این پس . بعد از این . من بعد.
ازخود رفتن . [ اَ خوَدْ / خُدْ رَ ت َ ] (مص مرکب ) از حال رفتن . بیهوش شدن . غشی . اغماء : بوی گل و باد سحری بر سر راهندگر میروی از خود به ازی...
لگد مال
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گاه از گاه . [ اَ ] (ق مرکب ) گاه و بیگاه . ندرةً. بعض اوقات : مردی که وی را حسن محدث گفتندی نزدیک امیرمسعود فرستاده بود. [ منوچهربن قا...
خارج از حد. [ رِ اَ ح َدد ] (ص مرکب ) ۞ بیرون از اندازه .
از خود گذشتن . [ اَ خوَدْ / خُدْ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) جان باختن . صرفنظر کردن از حیات خویش یا از سود و نفع : تا که از خود نگذری از دیگران ن...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.