عزان
نویسه گردانی:
ʽZʼN
عزان . [ ع َزْ زا ] (اِخ ) ابن قیس بن عزان بن قیس بن احمدبن سعید بوسعیدی . از امامان عمان . بسال 1285 هَ .ق . پس از خلع سلطان سالم بن ثوینی ، با وی در مسقط بیعت شد و رایتهای سپید که شعار خاندان او بود برافراشته گشت . امامت وی بیست وهشت ماه و نیم بطول انجامید و در این مدت وی غالب متصرفاتی را که به دست امیرزادگان افتاده بود بازستاند و مردم در عصر کوتاه امامت او در راحتی میزیستند و سرانجام بسال 1287 هَ .ق . به دست ترکی بن سعیدبن سلطان بقتل رسید. (از الاعلام زرکلی از تحفةالاعیان ج 2 و عمان و الساحل الجنوبی للخلیج الفارسی ص 38).
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
کتک زدن و شکنجه دادن غلامان مسلمان توسط کفار قریش در هنگام اذان گفتن بلال که در بین اعراب به ضَرَبَ اذان (اذان زدن ) معروف شد
از آن پس . [ اَ پ َ ] (ق مرکب ) بعد. سپس : دل و جنگ و کین را بیکسو نهادوز آن پس نکرد او ز پیکار یاد. فردوسی .وز آن پس بزرگان شدند انجمن ز آم...
از آن رو. [ اَ ] (حرف اضافه + صفت + اسم ) از آن سو. از آن طرف : هم آنگاه خسرو از آن روی ِ کوه پدید آمد از راه ، دور از گروه . فردوسی . || (ح...
از آن سان . [ اَ ] (ق مرکب ) زانسان (مخفف ). آن سان . همان گونه . آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه .فردوسی .
آذان الدب . [ نُدْ دُب ب ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الدب . گیاهی است که عرب آن را بوصیر خواند. (قاموس ). و بیونانی آن راقُلومُس گویند و بعضی فارس...
بی از آن . [ اَ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون . بی آنکه : بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم .ابوحنیفه ٔ اسکا...
آذان الشاة. [ نُش ْ شا ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الشاة. آذان الارنب . وصاحب تحفة گوید لصیقی است و بقولی لسان الحمل است .
آذان العبد. [ نُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) آن را آذان العنز نیز گویند و نام دیگر آن مِزمارالرّاعی است . (قاموس ). و گفته اند که آن نوعی از عصاالرّ...
آذان العنز. [ نُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) آذان العبد.
آذان الثور. [ نُث ْ ث َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که آن را لسان الثور نیز گویند و فارسی آن گاوزبان است .