اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزم

نویسه گردانی: ʽZM
عزم . [ ع َ زَ ] (ع ص ) مردم استوار در دوستی و صحیح و ثابت در آن . (منتهی الارب ). ج ، عَزَمة. (ناظم الاطباء). رجوع به عزمة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اذم . [ اَ ذَ ] (اِ) آنکه پژول پنهان شده باشد یا وارن از بسیاری گوشت ۞ .
عظم رمیم. (اسم) ( عظم + رمیم ) استخوان پوسیده. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «عظم» و همچنین «ریزیده») مثال: "بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری...
عازم شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آهنگ کردن . قصد کردن : یارب بفضل خویش ببخشای بنده راآن دم که عازم سفر آن جهان شود.سعدی .
عظم السبق . [ ] (ع اِ مرکب ) عرن است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
عظم شأنه . [ ع َ ظُ م َش َءْ ن ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه دعایی ) شأن و مقام او بزرگ است ! پس از بردن نام ایزدتعالی ، جل جلاله و عم نواله و...
وادی اضم . [ اِ ض َم م ] (اِخ ) رودی در مدینه در میان کوههای تهامه . آن قسمت از این رود که نزدیک مدینه است «القناة» و قسمت بالاتر از آن ...
عظم اﷲ اجورکم . [ ع َظْ ظَ مَل ْ لا هَُ اُ رَ ک ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدا مزد بزرگ کناد شما را! در تعزیه داریهای سیدالشهداء حسین بن علی ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.