اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزم داشتن

نویسه گردانی: ʽZM DʼŠTN
عزم داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) قصد داشتن . تصمیم داشتن . بر آن بودن : درویش دید که شاهزاده بجانب او عزم آمدن دارد. (گلستان ).
عزم دارم کز دلت بیرون کنم
وَاندرون جان بسازم مسکنت .

سعدی .


گر این خیال محقق شدی به بیداری
که روی عزم همایون ازین طرف داری .

سعدی .


عزم دیدار تو دارد جان برلب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما.

حافظ (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.