اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزیم

نویسه گردانی: ʽZYM
عزیم . [ ع َ ] (ع ص ) دشمن سخت وقوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ عزیمة. (منتهی الارب ). رجوع به عزیمة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صحن عظیم . [ ص َ ن ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سطح ارض و روی زمین باشد. (برهان ).
خلق عظیم . [ خ ُ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوی بزرگ .
عظیم آباد.[ ع َ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در هند که آن را پتنه هم خوانند. (آنندراج ). نام شهر پاتنا که پایتخت ایالت بهار از ممالک هندوست...
عظیم آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج .دارای 196 تن سکنه . آب از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و توتو...
عظیم آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فارسینج بخش اسدآباد شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 124 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، لبنیات ...
عظیم آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهسوار بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 300 تن است . آب آن از رودخانه و محصول آن خرما و مرکب...
علی عظیم . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن ناصر علی سهرندی (یا سرهندی ). وی از شعرای دربار محمدشاه هندی بود که در اواسط قرن دوازدهم هَ. ق . درگذش...
دیزج عظیم . [ زَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رازلیق بخش مرکزی شهرستان سراب با 59 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
عظیم الروم . [ ع َ م ُرْ رو ] (اِخ ) بزرگ روم . لقب سلاطین و قیاصره ٔ روم : قیصر را عظیم الروم و طاغیةالروم و کلب الروم خوانند. (بیان الادیان...
عظیم القدر. [ ع َ مُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) بزرگ قدر و مرتبه . (ناظم الاطباء). بزرگ مرتبه . (فرهنگ فارسی معین ): وی [ قاضی خان صدر ] از سادات ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.