اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزیمت کردن

نویسه گردانی: ʽZYMT KRDN
عزیمت کردن . [ ع َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اراده کردن و قصد نمودن و نیت کردن . (ناظم الاطباء). آهنگ کردن . عزم کردن . مصمم شدن . عازم شدن . رجوع به عزیمت و عزیمة شود :
چو تو عزیمت پیکار و قصد رزم کنی
روند با تو برابر دو لشکر آتش و آب .

مسعودسعد.


روزی عزیمت خدمت ایشان کردم . (مجالس سعدی ). || آهنگ سفر کردن و کوچ کردن . (ناظم الاطباء). کوچ کردن . حرکت کردن . سفر کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.