اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عسل

نویسه گردانی: ʽSL
عسل . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسَل .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَسَل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
اثل . [ اَ ] (اِخ ) ذات الاثل ؛ موضعی در بلاد تیم اﷲبن ثعلبة و ایشان را در آنجا با بنی اسد وقعه ای است . (معجم البلدان ).
اصل . [ اَ ] (ع مص ) کُشتن از روی علم و عمد. (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). کُشتن . (منتهی الارب ). || برجستن بر کسی یا چیزی . (از قطر المح...
اصل . [ اَ ] (ع اِ)والد: فلان لا اصل له و لا لسان . ج ، اصول . کسایی گوید:اینکه گویند لا اصل له و لا فصل ، اصل بمعنی والد و فصل بمعنی ولد ...
اصل . [ اَ ص َ ] (ع مص ) تیره و متغیر شدن آب از گل سیاه .(منتهی الارب ). بگردیدن رنگ آب . || تغییر یافتن گوشت . (از قطر المحیط) (ناظم الاط...
اصل . [ اَ ص َ ] (ع اِ) ج ِ اَصَلة.(از قطر المحیط) (منتهی الارب ). رجوع به اصلة شود.
اصل . [ اَ ص ِ ] (ع ص ) مستأصِل . (قطر المحیط). از بیخ برکنده شده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
اصل . [ اُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ اصیل . (اقرب الموارد). || ودر این شعر اُصُل بمعنی مفرد آمده است : یوماً بأطیب منها نشر رائحةو لا بأحسن منها ا...
این واژه عربی است که در هزوارش های پهلوی آسل ãsel آمده است و جایگزین پارسی آن اینهاست: آگم ãgm (سنسکریت: ãgama)، بهو bahv (سنسکریت)، بنیم bonim (اوستا...
مهاد (mehâd) : اصل - پرنسیپ meh (Major) + âd ( Suffix)
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوى آسِل Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب نموده و ساخته اند : أصل ، ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۷ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.