اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عسی

نویسه گردانی: ʽSY
عسی . [ ع َ سا ] (ع فعل ) فعل مقاربه بمعنی باشد که . (منتهی الارب ). قریب است و نزدیک است که چنین شود، و بمعنی یقین و شاید هم آمده است . (غیاث اللغات ). شاید بود. (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ). شاید بود که آن مرد، و مگر. و این فعلی است از افعال ناقص ، و از او چهارده وجه ماضی بیش مستعمل نیست . (دهار). فعلی است مطلق از افعال مقاربت ، معنیش «باشد او». از آن انواع ماضی آید فقط. عسی زید أن یخرج و عست هند أن تخرج ، زید فاعل عسی است و«أن یخرج » مفعولش بمعنی خروج . و خبرش گاهی اسم نیاید، پس عسی زید مطلقاً گفتن درست نباشد. و یا حرفی است مطلق . و نیز می آید جهت ترجی در مطلوب و اشفاق و تخویف در مکروه ، که به هر دو معنی در آیه ٔ «و عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی أن تحبوا شیئاً وهو شر لکم » (قرآن 216/2) آمده است . و می آید جهت شک و یقین . و گاهی مشابه یکاد میباشد، پس فعلش بدون آن مستعمل گردد. (از آنندراج ). از افعال مقاربه است و معنای آن ترجی است در امر محبوب و اشفاق است در امری مکروه مانند عسی أن تکرهوا شیئاً... که هر دو معنی در این آیه جمع شده است . و اکثر پس از عسی فعل مضارع واقع شود که مقرون به أن و سین و سوف باشد، و گاه مفرد آید مانند عسی زید أن یقوم و عسی زید سیقوم و عسی زید قائماً. و گاه مجرد از سین و سوف و أن آید:عسی زید یقوم . (از فرهنگ علوم عقلی از المغنی ص 78). از اخوات کادَ است و آن فعلی است مطلقاً، و غیرمتصرف است . و مضارع و اسم فاعل نیز برای آن ذکر کرده اند. و آن برای ترجی است در امر دلخواه و برای اشفاق است در امر مکروه . و گاهی بجای «کان َ» آید. و هرگاه به ضمیر رفع متحرک متصل شود، کسر و فتح سین آن هر دو جایز باشد: عسیت [ ع َ س َ ت ُ / ع َ ت ُ ]، ولی فتح آن أشهر است . (از اقرب الموارد) : فعسی أن تکرهوا شیئاً و یجعل اﷲ فیه خیراً کثیراً (قرآن 19/4)؛ شاید که اکراه داشته باشید از چیزی و خداوند در آن خیر بسیاری قرار دهد. فعسی اﷲ أن یأتی بالفتح (قرآن 52/5)؛ پس شاید خداوند فتح و گشایش آرد. فعسی اولئک أن یکونوا من المهتدین (قرآن 18/9)؛ شاید آنها از هدایت شوندگان باشند. فعسی ربی أن یؤتین خیراً من جنتک (قرآن 40/18)؛ شاید خدای من نیکوتر از بوستان تو مرا بدهد. فعسی أن یکون من المفلحین (قرآن 67/28)؛ شاید از رستگاران بوده باشد. قال هل عسیتم ان کتب علیکم القتال ألاتقاتلوا (قرآن 246/2)؛ گفت آیا باشید شما اگر جنگیدن بر شما نوشته شود که نجنگید. فهل عسیتم أن تولیتم أن تفسدوا فی الارض (قرآن 22/47)، آیا باشید شما که اگر والی شوید فساد کنید در زمین .
وامروز و فردا میگفت و به لعل و عسی تزجیه ٔ وقت میکرد. (جهانگشای جوینی ).
باد طوفان بود و آن کشتی عَسی ̍
هست از این طوفان و این کشتی بسا.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
عثی . [ ع ُ ثی ی ] (ع مص ) تباه کردن . فساد انگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
آثی . (ع ص ) سخن چین . نمام . عیب گوی .
اثی . [ اَث ْی ْ ] (ع مص ) سخن چینی کردن . (تاج المصادر). سخن چینی و نمامی پیش سلطان یا عام است پیش سلطان باشد یا پیش دیگری . غمز کردن . (...
اصی . [ اَص ْی ْ ] (ع مص ) اصی کوهان ؛ نمودار شدن پیه آن . (از اقرب الموارد). بارمند شدن پیه کوهان . (منتهی الارب ).
عاصی . (ع ص ) گناهکار و نافرمان . ج ، عُصاة. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : بدانسته بودم همه پیش ازین که عاصی بخواهد شد او همچنین . فردوسی .چون ک...
عاصی . (اِخ ) شیخ محمد حسن بن شیخ محمد رفیع رشتی اصفهانی ، متخلص به عاصی . از دانشمندان قرن سیزدهم هجری بود و از آثار اوست : جامع المصائب و...
عاصی . (اِخ ) نام نهر حماة و حمص است معروف به میماس که از دریاچه ٔ قدس سرچشمه میگیرد و به دریاچه ٔ انطاکیه میریزد. (از معجم البلدان ص 96)...
اسی اود. [ اِ ] (ترکی ، اِ) بترکی اسم فلفل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در ترکی امروز اُسیوت تلفظ کنند.
اسی کلا. [ اِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل ، واقع در 7000گزی شمال بابل ، کنار شوسه ٔ بابل به بابلسر. دشت . معتدل ...
اسی ویشه . [ اَ ش َ ] (اِخ ) موضعی است در چهارفرسنگی آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 114 بخش انگلیسی ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.