عشارة
نویسه گردانی:
ʽŠAR
عشارة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) ده یک پاره ٔ هر چیز شکسته . (منتهی الارب ). قطعه ای از هر چیز که به ده قسمت تقسیم شده باشد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راناب آماژه rânâb-ãmâže (راناب از کردی: rânâw: ضمیر + واژه ی کردی آماژه: اشاره) ****فانکو آدینات 091636...
اشاره ٔ قلبی . [ اِ رَ / رِ ی ِ ق َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از الهام است . || کنایه از اشاره ٔ غیبی . (انجمن آرای ناصری ).
الم و اشاره . [ اِ م ُ اِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی ایماء و اشاره : با الم و اشاره به او فهمانید. با الم و اشاره به یکدیگر حالی ک...
این سه واژه عربی است؛ و پارسی جایگزین، این است: بژناماژه ی گومیگ bežnâmâžeye-gumig (بژنا: صفت. «سغدی» + آماژه: اشاره. «کردی» + گومیگ: مرکب. از...