اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عشرت کردن

نویسه گردانی: ʽŠRT KRDN
عشرت کردن . [ ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیش کردن . شادی کردن . کامرانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
تا بوستان چنین است از گل سزد که تو
گر عشرتی کنی همه در بوستان کنی .

مسعودسعد.


شه آنجا روز و شب عشرت همی کرد
می تلخ و غم شیرین همی خورد.

نظامی .


بپوش چشم ز وضع جهان و عشرت کن
ببند در به رخ کائنات و وحدت کن .

صائب (از آنندراج ).


بهار آمد ازبهر دفع خزان
که عشرت توان کرد در بوستان .

ملاطغرا (از آنندراج ).


فال فردا میزنم وِامروز عشرت میکنم .

؟


و رجوع به عشرت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.