اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عصب

نویسه گردانی: ʽṢB
عصب . [ ع ُ ص َ ] (اِ) خاری که از آن کتیرا میگیرند.(ناظم الاطباء). خاری است که صمغ آن کتیرا باشد، و به شیرازی کم و به یونانی نوارس خوانند و به عربی مسواک العباد و مسواک المسیح گویند. خوردن آن چارپایان رافربه سازد. (برهان ). نوارس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن )(از اختیارات بدیعی ). درخت خارداری است که صمغ آن کتیرا است و به یونانی نوارس نامند. (مخزن الادویة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
اسب انگیز. [ اَ اَ] (نف مرکب ) اسب انگیزنده . آنکه اسب را به انگیز درآورد. (سروری ). || (اِ مرکب ) ۞ مهماز. (سروری ) (جهانگیری ). مهمیز. آهنی ...
اسب ساران . [ اَ ] (اِ مرکب ) جانوران که سر اسب و تن آدمی دارند. رجوع به اسپ ساران شود.
اسب شناسی . [ اَ ش ِ ] (حامص مرکب ) ۞ فن ّ معرفت انواع اسب و حالات آن . فُروسة. فروسیت . (منتهی الارب ).
اسب کلان . [ اَ ب ِ ک َ ] (اِخ ) (اصطلاح نجوم ) فرس ثانی . فرس اعظم .
اسب دوالی . [ اَ ب ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسبی که آنرا بضرب تسمه و دوال رانند : گر زهد همی جوئی چندین بدر میرچون میدوی ای بیهده چ...
پالای اسب . [ اَ ] (اِ مرکب ) بمعنی اسب یدک کش باشد. (شعوری بنقل از مجمع).
واژه اسب (Aspa)(نیک آفرید) که در اوستا آمده‌است، خود واژه ای است از دوره پیش از تاریخ و به احتمال زیاد مادی(پارتی، اوستایی)، و در پارسی باستان (asa)ب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.