عصر
نویسه گردانی:
ʽṢR
عصر.[ ع ُ ص ُ ] (ع اِ) روزگار و زمانه . (از منتهی الارب ).عصر [ ع َ / ع ِ / ع ُ ] . رجوع به عَصْر شود. || ج ِ عصر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَصر شود. || نماز دیگر. (منتهی الارب ). نماز عصر. || وقت عصر. رجوع به عَصر شود.
واژه های همانند
۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
اسر. [ اَ س َ ] (ع اِ) آبگینه . شیشه . (مهذب الاسماء).
اسر.[ اَ س َرر ] (ع ص ) اَجوف . میان کاواک . (منتهی الارب ).میان تهی . (زوزنی ). پوک . || نیزه ٔ میان تهی . (مهذب الاسماء). || آنکه در کار کسی...
اسر. [ اُ ] (اِخ ) شهری بحزن از زمین بنی یربوع بن حنظلة و نیز یُسُر گویند. (معجم البلدان از نصر).
اسر. [ اِس ْ س ِ ] (اِخ ) ۞ رودی قرب تلمسان در الجزائر.
اسر. [ اَ س ُ] (از سانسکریت ، اِ) (از سانسکریت اسوره ۞ ) بیرونی در تحقیق ماللهند، در عنوان «فی اجناس الخلائق و اسمائهم » آورده : الایمان و ال...
اسر. [ ] (اِخ ) یکی از فرزندان یعقوب . (مجمل التواریخ و القصص ص 194). و در طبری ص 355 اشر آمده .
(= نشان) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پَدا (سنسکریت)
ژیتاب (سنسکریت: چیتاورْتی) اثری از او نماند= ژیتابی از او نماند.
(= کار هنری ـ نوشتاری) این واژه عربی است و پارسی آن این می باشد:
واشا (سنسکریت)؛ اثر هنری= واشای هنری
(= پیامد، تأثیر) این واژه عربی می باشد و پارسی آن اینهاست:
شِوین (کردی)
هَنود (پارسی دری) اثر دارو= شوین دارو
آثرَ (اوستایی) 1ـ کنار رفتن، دورشدن، استعفا دادن 2ـ راه 3ـ دم، نَفَس.