عصم
نویسه گردانی:
ʽṢM
عصم . [ ع َ ] (ع مص ) ورزیدن . (از منتهی الارب ). اکتساب و کسب کردن . (از اقرب الموارد). کسب . (تاج المصادر بیهقی ). || چنگ زدن به کسی . (از منتهی الارب ). اعتصام . (از اقرب الموارد). || عصام ساختن مَشک را. (از منتهی الارب ): عصم القربة؛ برای مشک عصام و بند قرار داد و بوسیله ٔ عصام آن را بست . (از اقرب الموارد). || بازداشتن کسی را از گرسنگی . (منتهی الارب ): عصم الطعام آکله ؛ آن طعام ، خورنده ٔ خود را از گرسنگی حفظ کرد و منع نمود. (از اقرب الموارد). || عصم اﷲ فلاناً من المکروه ؛ خداوند او را از ارتکاب زشتی و گناه محفوظ داشت . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نعمت جذر اصم . [ ن ِ م َ ت ِ ج َ رِ اَ ص َم م ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از هشت بهشت است . (برهان قاطع) (آنندراج ). زیرا هشت جذر اصم است...
اسم و مسمی واژه هایی عربی است و جایگزین پارسی، این است: نام نیابگ nâm-niâbag (نام + نیابگ. پارتی) **** فانکو آدینات 09163657861
اسم متباین . [ اِ م ِ م ُ ت َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متباینه شود.
اسم متجانس . [ اِ م ِ م ُ ت َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متجانسه شود.
اسم مترادف . [ اِ م ِ م ُ ت َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء مترادفه شود.
اسم متشابه . [ اِ م ِ م ُ ت َ ب ِه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متشابهه شود.
اسم متواطی . [ اِ م ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متواطیه شود.
معنی اسم هلما (ستاره درخشان) می باشد.
اصم نیشابوری . [ اَ ص َم ْ م ِ ن َ ] (اِخ ) از فقهای شافعی بود واز ربیعبن سلیمان مرادی روایت کرد. و نیز کتاب المختصر الصغیر مزنی را او روایت ...
moxassase این سه واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامنیناس یاشتگ nâmninâs-yâŝtag (نام + نیناس: نکره از کردی: نه ناسراوی + یاشتگ از مانو...