عض
نویسه گردانی:
ʽḌ
عض . [ ع ُض ض ] (ع اِ) خمیر که شتر را بدان خورش دهند. (منتهی الارب ). عجین که شترآن را تعلیف کند. (از اقرب الموارد). || سپست . (منتهی الارب ). قَت ّ. (اقرب الموارد). || جو. (منتهی الارب ). شعیر. (اقرب الموارد). || گندم بی آمیغ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خسته ٔ شکسته . (منتهی الارب ). هسته که چیزی با آن مخلوط نباشد. (از اقرب الموارد). || درخت سطبر باقی مانده در زمین . (منتهی الارب ). درخت سطبر که در زمین باقی ماند. (از اقرب الموارد). || خمیر. (منتهی الارب ). عجین . (اقرب الموارد). || هیزم خشک کلان فراهم آورده . (منتهی الارب ). چوب بزرگ که جمع شود. (از اقرب الموارد). || گیاه خشک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نوعی از علف ستور چون دانه ٔ خرما کوفته و کنجاره و جز آن . (منتهی الارب ). || عِض ّ است در معنی درخت خار خرد یا درخت طلح و... (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عِض ّ شود.
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
از آن کجا. [ اَ ک ُ ] (حرف ربط مرکب ) از آنکه . بعلت آنکه . بجهت آنکه . از برای آنکه : تنم خمیده چو ذالست از آن کجا زلفت بدال ماند و خالت ...
از آن باز. [ اَ ] (ق مرکب ) از آن وقت . از آن زمان . من ذلک الزمان .
از دست شدن. به معنى از دست رفتن است که کنایه از بیخودى و بىاختیارى و اضطراب کردن باشد. (فرهنگ فارسی برهان قاطع , ص61) [اَ دَ شُ دَ] از دست شدن (مص م...
از جای شدن. برخاستن، به حرکت در آمدن.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
از بر کردن. ز بر کردن. از حفظ کردن. بخاطر سپردن. حفظ کردن موضوعی در خاطر. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «بَر» و «از بر»)
امثال:
"صبحدم از ع...
چند وقت یک بار ، گاهی اوقات
از بر داشتن. از حفظ داشتن. در حافظه داشتن. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «بَر» و «از بر»)
امثال:
"هزار افسانه از بر بیش دارد
بطنازی یکی در...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ناپدید شدن، مفقود شدن، گم شدن، از میان رفتن