عض
نویسه گردانی:
ʽḌ
عض . [ ع ُض ض ] (ع اِ) خمیر که شتر را بدان خورش دهند. (منتهی الارب ). عجین که شترآن را تعلیف کند. (از اقرب الموارد). || سپست . (منتهی الارب ). قَت ّ. (اقرب الموارد). || جو. (منتهی الارب ). شعیر. (اقرب الموارد). || گندم بی آمیغ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خسته ٔ شکسته . (منتهی الارب ). هسته که چیزی با آن مخلوط نباشد. (از اقرب الموارد). || درخت سطبر باقی مانده در زمین . (منتهی الارب ). درخت سطبر که در زمین باقی ماند. (از اقرب الموارد). || خمیر. (منتهی الارب ). عجین . (اقرب الموارد). || هیزم خشک کلان فراهم آورده . (منتهی الارب ). چوب بزرگ که جمع شود. (از اقرب الموارد). || گیاه خشک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نوعی از علف ستور چون دانه ٔ خرما کوفته و کنجاره و جز آن . (منتهی الارب ). || عِض ّ است در معنی درخت خار خرد یا درخت طلح و... (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عِض ّ شود.
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عز و لابه . [ ع ِزْ زُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عجز و لابه . عز و جز. (فرهنگ لغات عامیانه ). رجوع به عز و جز شود.
از اینکه . [ اَ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) بجای اینکه . در عوض اینکه .
از برسوی . [ اَ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) از جهت بالا. مقابل فروسوی : باشد اندر ترتیب فلکها از برسوی همی آئی فروسو. (التفهیم ).
از آن پس . [ اَ پ َ ] (ق مرکب ) بعد. سپس : دل و جنگ و کین را بیکسو نهادوز آن پس نکرد او ز پیکار یاد. فردوسی .وز آن پس بزرگان شدند انجمن ز آم...
از آن رو. [ اَ ] (حرف اضافه + صفت + اسم ) از آن سو. از آن طرف : هم آنگاه خسرو از آن روی ِ کوه پدید آمد از راه ، دور از گروه . فردوسی . || (ح...
از آنگونه . [ اَ گو ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) از آن قبیل : باز اعمال خیر و ساختن توشه ٔ آخرت از علت گناه از آنگونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه ).
از ناگهان . [ اَ گ َ ] (ق مرکب ) غفلةً. ناگاه . از ناگه : برآساید از ما زمانی جهان نباید که مرگ آید از ناگهان .فردوسی .
بی از آن . [ اَ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون . بی آنکه : بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم .ابوحنیفه ٔ اسکا...