اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عضر

نویسه گردانی: ʽḌR
عضر. [ ع َ ] (اِخ ) بطنی است از یمن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
آزَر (اوستایی) آزردن، اذیت کردن، آزارـ عذاب دادن
اذرء. [ اَ رَءْ ] (ع ص ) مرد پیر. (منتهی الارب ). || مردی که موی پیش سر او سفید باشد. || سیاه و سپیدگوش . (تاج المصادر بیهقی ).- تیس اذرء ...
عذر قدم . [ ع ُ رِ ق َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عذر خواهی از رنجه شدن قدم کسی بسبب آمدن . کنایه از تواضعی است که جهت مردم کنند تا در...
عذر لنگ . [ ع ُ رِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بهانه ٔ ضعیف و سست . بهانه ٔ پوچ و نامسموع . (غیاث اللغات ) (از برهان ). عذری نامقبول . عذری نا...
ابی عزر. [ ] (اِخ ) (پدر یاری ) نبیره ٔ منسّه . (قاموس کتاب مقدس ).
آذر رام . [ ذَ رِ ] (اِخ ) در بیت ذیل اگر تصحیفی راه نیافته باشد ظاهراً نام آتشکده ای بوده است : دل شاه از اندیشه آزاد گشت سوی آذر رام و ...
پور آزر. [ رِ زَ ] (اِخ ) مراد ابراهیم پیغمبر، پدر اسماعیل علیهما السلام است : چنین خواندم که پیش پور آزراز آتش نرگس و گل رست و ریحان . ناص...
جای عذر. [ ی ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محل معذرت . (ناظم الاطباء).
عذر پذیر. [ ع ُ پ َ ] (نف مرکب ) عذرپذیرنده . که پوزش پذیرد و عذر قبول کند. مقابل عذرآور. (آنندراج ).
به رنگ سرخ و زرد که درهم باشند ، سرخ چون آتش ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.