عضل
نویسه گردانی:
ʽḌL
عضل . [ ع َ] (ع مص ) تنگ نمودن بر کسی . (از منتهی الارب ). تنگ کردن بر کسی و حبس کردن و منع کردن وی را. (از اقرب الموارد). || دشوار گردیدن بر کسی کار. (از منتهی الارب ): عضل به الامر؛ کار بر او سخت شد. (از اقرب الموارد). || به ستم بازداشتن زنی را ازشوی کردن . (از منتهی الارب ). زن را از شوی کردن بازداشتن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). بازداشتن از شوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ): عضل المراءة عن الزواج ؛ زن را از ازدواج حبس کرد و بازداشت . (از اقرب الموارد). عِضل . عِضلان . و رجوع به عضل و عضلان شود. || بد زیستن با زن خویش تا خود رابه کاوین بازخرد. (المصادر زوزنی ). بد زیستن با زن تا خود را بازخرد. (تاج المصادر بیهقی ). || عضل الرجل ؛ آن مرد را بیوه کرد. (از اقرب الموارد). || بر عضله ٔ کسی زدن . (از اقرب الموارد از تاج ). || خسته شدن شتر از حرکت و سواری و از هر کاری . (از اقرب الموارد به نقل از لسان ).
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عظل . [ ع َ ] (ع مص ) بر یکدیگر سوار گردیدن سگان به گشنی . (از منتهی الارب ): عظلت الکلاب ؛ سگان بر یکدیگر سوار شدند. (از اقرب الموارد).عظلت ا...
عظل . [ ع ُ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاظِل . (ناظم الاطباء). ابنه زدگان و متهمان به شر. (منتهی الارب ). رجوع به عاظل شود.
اضل . [ اَ ض َل ل ] (ع ن تف ) گمراه تر. (آنندراج ). گمراه تر و باضلالت تر. (ناظم الاطباء). اغوی :افضل ار زین فضولها راندنام افضل بجز اضل منهید...
عذل . [ ع َ ذَ ] (ع اِمص ) سرزنش و ملامت . (از اقرب الموارد). نکوهش . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). و فی المثل سبق السیف ُ ال...
عذل . [ ع َ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملامت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ملامت کردن کسی را. (از اقرب الموارد).
عذل . [ ع ُ ذُ ] (ع ص ) روزهای نیک گرم . (از قطرالمحیط) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
عذل . [ ع ُذْ ذَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاذل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاذل شود.
عزل . [ ع َ ] (ع مص ) یکسو نمودن و جدا کردن و بیکار ساختن . (از منتهی الارب ). جدا کردن . (دهار). جدا کردن و معزول کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج ...
عزل . [ ع َ ] (ع اِمص ) بیکاری . (غیاث اللغات ). بیغی و بازداشت از کار و شغل و منصب . (از ناظم الاطباء). معزولی . پیاده کردن از عمل . برکناری ...
عزل . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن و بی انتقاد تا وقت اداء. (منتهی الارب ).آنچه پیشکی در بیت المال وارد شود در صورت...