عضل
نویسه گردانی:
ʽḌL
عضل . [ ع َ ض َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بادیه . (از معجم البلدان ). جایی است در بادیه نیستان ناک ،و آن را به سکون دوم نیز خوانده اند. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عزل شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معزول گشتن . جدا شدن . برکنار شدن از کار. پیاده شدن از عمل . از کار افتادن .
عزل کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ازکار انداختن . معزول کردن . کسی را از شغل و منصب بازداشتن . (ناظم الاطباء). خلع کردن . (فرهنگ فارسی معی...
عزل گشتن . [ ع َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) معزول گشتن . عزل شدن . برکنار شدن از شغل . از عمل پیاده گشتن . از کار افتادن . از شغل به یک سو شدن : ...
فرش ازل . [ ف َ ش ِ اَ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از لوح ازل است : عمر بر آن فرش ازل بافته آنچه شده باز بدل یافته . نظامی .رجوع ب...
صبح ازل . [ ص ُ ح ِ اَ زَ ] (اِخ ) نام او میرزا یحیی فرزند میرزا عباس از مردم نور مازندران و مؤسس فرقه ٔ ازلیان است . ازلیان و بهائیان دو ف...
صیاد ازل. کنایه از خالق، پروردگار.
کنایه از خداوند است( که در روز ازل، بذر هجران را کاشت تا ثمر وصل به بار آرد):
هرچند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان ازل کاش که این بذر نک...
استاد ازل. {اُ اَ زَ} آموزگار و معلم ازلی، کنایه از خداوند و پروردگار در افسانه آفرینش. //////////////////////////////////////////////////////////////...
نقاش ازل . [ ن َق ْ قا ش ِ اَزَ ] (اِخ ) کنایه از خالق موجودات است : چو نقاش ازل از بهر خطش به سیمین لوح او بیرنگ برزد.عطار.
خامه ٔ ازل . [ م َ / م ِ ی ِ اَ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قلم تقدیر. (ناظم الاطباء). قلم ازل .