اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عضین

نویسه گردانی: ʽḌYN
عضین . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِضة در حال نصب وجر. عضون . پاره ها. (ترجمان القرآن جرجانی ). پاره پاره . و یا سحر و کهانت : الذین جعلوا القرآن عضین . (قرآن 91/15)؛ آنانکه ساختند قرآن را پاره پاره یعنی بخش کردند قرآن را به چندین وصف باز نمودند ازسحر و شعر و کهانت . (آنندراج ). رجوع به عِضة شود.
عضیوط[ ع ِ ی َ ] (ع ص ) آنکه وقت جماع حدث کند و گه اندازد، یا اینکه قبل از دخول انزال آیدش . (از منتهی الارب ). ۞ رجوع به عظیوط شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
عزین . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِزة در حال نصب و جر. گروه مجتمع از مردم . عِزون . رجوع به عِزَة و عزون شود : عن الیمین و عن الشمال عزین (قرآن ...
آذین: این نام در اوستایی از دو بخش ساخته شده است: آذَیوئیت Ażayuit به معنی دیدن، نگریستن، تماشا کردن و پسوند نام ساز اوستایی اینه ina که آذیوئینه گشته...
اذین . [ اَ ] (ع اِ) گوش . || (مص ، اِ مص ) دانست . (منتهی الارب ). || دستوری . اجازت و دستوری دادن . || آگاهی . || (اِ) اذان . بانگ نماز...
اذین . [ اَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب از جمله نام جدّ پدر محمدبن احمدبن جعفر.
ازین . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) مخفف ازاین . زین . من هذا. || (ص مرکب ) (اشاره ٔ وصف جنس ) ازین گونه . ازین نوع . ازین قسم : بپرسی...
ازین . [ ] (ص ) خنثی . (مؤید الفضلاء از الغنیه و شرفنامه ).
ازین . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از زینت . آراسته تر. بزینت تر.
آذین . (اِ) زیب . زیور. زینت . آرایش . آیین : گر همی آرزو آیدْت عروسی ّ نودین عروست بس و دل خانه و علم آذین . ناصرخسرو.ای خوانده کُتْب و ز...
آزین . (اِخ ) آذین . پسر هرمزان ، نام یکی از امراءایران که پس از فتح مداین به دست سعد وقاص سپاهی گرد کرد و با عرب رزم داد و در سال 16 هج...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.