اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عطا دادن

نویسه گردانی: ʽṬA DʼDN
عطا دادن . [ ع َ دَ ] (مص مرکب ) بخشش . بخشیدن . بخشش دادن . اجداء، اشبار. اصفار. اعطاء. افراض . امتناح . انالة. اوس . تنویل . حباء. حبوة. رفد. زبد. شبر. صلة. فرض . مناولة. نحل . نصر. نفح . نوال . نول . وصل . هزر. هناء :
ز بس عطاکه دهد هر که زو عطا بستد
گمان بری که مر او را شریک و برخوار است .

فرخی .


آنچه در طلب آن بودم عطا داد. (تاریخ بیهقی ). ایزد... سبکتکین را... مسلمانی عطا داد. (تاریخ بیهقی ص 93). هر بنده که خدای ... او را خردی روشن عطا داد... بتواند دانست که نیکوکاری چیست . (تاریخ بیهقی ).
ایزد عطاش داد محمد را
نامش علی شناس و لقب کوثر.

ناصرخسرو.


ایزدش عطا داد به پیغمبر ازیراک
اویست حقیقت یکی از سبع مثانیش .

ناصرخسرو.


آنکه چنین داند دادن عطا
هیچ قیاسی نپذیرد سخاش .

ناصرخسرو.


عطا برسم در حد اعتدال و اندازه ٔ اقتصاد میده . (کلیله و دمنه ).
از عافیت مپرس که کس را نداده اند
در عاریت سرای جهان عافیت عطا.

خاقانی .


کرده بهنگام حال حله ٔ نه چرخ چاک
داده بوقت نوال نقد دو عالم عطا.

خاقانی .


در همه ملک فلک نان دو و خوشه یکی است
داده کف و کلک تو خوشه عطا نان به سلم .

خاقانی .


خداوندا تو ایمان و شهادت
عطا دادی به فضل خویش ما را.

سعدی .


سال نو فرخ و فرخنده شد از آنک
ملک العرش عطا داد ملک را پسری .

میرمعزی (از آنندراج ).


- امثال :
عطا گرچه اندک دهد پادشاه
به بسیاریش کرد باید نگاه .
نظیر: هر چه از دوست میرسد نیکوست و اسب پیش کشی را بدندانش نگاه نمی کنند و دوست مرا یاد کند یک هل پوچ . (امثال و حکم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.