عطر فشاندن . [ ع ِ ف َ
/ ف ِ دَ ] (مص مرکب ) عطر پراکندن . افشاندن بوی خوش . پاشیدن خوشبوی بر چیزی
: درودی شهشنه بر آن غار خواند
برون رفت و عطری بر آتش فشاند.
نظامی (از آنندراج ).
عطر بر گلشن فشاندی خاک ریحان دوست گشت
ناز بر گلشن دمیدی گل نسیم آزار شد.
طالب آملی (از آنندراج ).