عطف بیان
نویسه گردانی:
ʽṬF BYAN
عطف بیان . [ ع َ ف ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح نحو، تابعی است غیر از صفت که متبوع خود را توضیح دهد، چون ابوحفص عمر، که عمر عطف بیان است ابو را. (از تعریفات جرجانی ). چیزی است که متبوع را واضح و روشن کند و فرقش با صفت آن است که صفت مشتق باشد و عطف بیان مشتق یا مؤول به مشتق نباشد. و حق عطف بیان آن است که زیادتی توضیح را برای متبوع خود افاده کند مانند «ذکرت اﷲ فی الواد المقدس طُوی » و آنچه صالح است که بدل شود تواند که عطف بیان شود مانند قدم صدیقک خالد. و گاهی در لفظبا بدل اشتباه شود هر چند آن را با بدل فرقهایی است که در کتب صرف مذکور است . (از کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ علوم نقلی ، به نقل از مغنی و سیوطی و مختصر المعانی ). || در اصطلاح دستور زبان فارسی ، چون دو لفظ در یک جمله بی حرف عطف با هم آیند و لفظ دوم در انتساب چیزی تابع اول ، و مقصود اصلی در انتساب ، لفظ اول باشد و ذکر دوم فقط برای افاده ٔ تفسیر و بیان بود، لفظ دوم را عطف بیان و اول را مبین نامند وحرف آخرش ساکن بود. عطف بیان مشابه به صفت است یعنی چنانکه صفت موصوف را واضح گرداند عطف بیان نیز متبوع را توضیح دهد اما صفت برای تعریف یا تخصیص آید و عطف بیان فقط برای تفسیر و بیان آید. مثال از سعدی :
و گر به چشم ارادت نگه کند بر دیو
فرشته اش بنماید به چشم کروبی .
که در عبارت فوق «کروبی » عطف بیان است برای «فرشته ». (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.