اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عطل

نویسه گردانی: ʽṬL
عطل . [ ع َ طِ ] ۞ (ع ص ) نیکو جسم و تن ، از شتران . (از اقرب الموارد). || زن بی پیرایه . (غیاث اللغات ). || حرف بی نقطه مثل دال و سین و لام و میم . (غیاث اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عتل . [ ع َ ت ِ ] (ع ص ) مرد شتابنده به بدی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عتل . [ ع َ ] (ع مص ) برداشتن و سخت کشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ناقه را کشیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج...
عتل . [ ع ُ ت ُل ل ] (ع ص ) بسیارخوار سرکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الاکول المنوع . (اقرب الموارد). پرخور. || درشت خوی سخت گوی سخت آزار. ...
آتل 'ātel (اسم) [فرانسوی: attelle] (پزشکی). تخته بند. (به انگلیسی splint ). هر نوع وسیلۀ محکم که برای ثابت نگه‌داشتن عضو آسیب‌دیده. همچنین آ...
آتل . [ ت ِ ] (اِخ ) نام رودیست بس بزرگ که از کوههای آس و بلغار خیزد و بدریای خزر ریزد. گویند که از آن رود بزرگتر در جهان نیست چنانکه بیش...
اتل . [ اَ ت َ ] (اِ) قسمی کرم که در زیر خاک مرطوب یافت شود و در بوشهرآنرا چون چشته و گیم بر سر قلاب کنند صید ماهی را.
اتل . [ اُ ت ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَوْتَل . و اَوتل بمعنی سیرشکم و مرد پرشکم از شراب . (منتهی الارب ): قوم اُتُل ٌ؛ ای شِباع .
اتل . [ اُ ت ُ ] (اِ) در تداول زنان لغتی اهریمنی بمعنی شکم : اُتلش پیش آمده است ؛ آبستن شده است . || در محاوره ٔ عوام ، اتومبیل . || مان...
اتل . [ اَ] (ع مص ) گام نزدیک نهادن هنگام خشم . || اتل من الطعام ؛ سیر شدن شکم از طعام . (منتهی الارب ).
اتل . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) رود بزرگیست که در ممالک خزر وارد شده و از مملکت روس و بلغار میگذرد. بعضی گفته اند اِتِل نام قصبه ای از بلاد خزر است ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.