عظام . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عَظم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). استخوانها. رجوع به عظم شود. و در مورد «فواید عظام » در عقیده ٔ پزشکی قدیم ، رجوع به اختیارات بدیعی شود
: انظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحماً. (قرآن
259/2)؛ و استخوانها را بنگرکه چگونه آنها را از جای برداریم سپس با گوشت می پوشانیم . و قالوا أاًذاکنا عظاما و رفاتا أاًنا لمبعوثون خلقا جدیدا. (قرآن
49/17 و
98). و گفتند آیا اگر استخوان و ریزه ریزه باشیم به صورت آفرینشی تازه برانگیخته خواهیم بود. فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما. (قرآن
14/23). پس «مضغه » را استخوانهایی گرداندیم و استخوانها را با گوشت پوشانیدیم . أاًذاکنا عظاما نخرة. (قرآن
11/79)؛ آیا اگر استخوانهای پوسیده ای بودیم . أاًذامتنا و کنا تُراباً و عظاما أاًنا لمبعوثون . (قرآن
47/56). آیا اگر بمیریم و استخوانهایی شویم ، آیا باز هم برانگیخته خواهیم بود.
بیندازی عظام و لحم و شحمم
رگ و پی همچنان و جلد منشور.
منوچهری .
محال باشد اگر با عطای عقل عظیم
چون این سگانت قصد عظام باید کرد.
ناصرخسرو.
شنیدم که روزی زمینی بکافت
عظام زنخدان پوسیده یافت .
سعدی .
اگر زبان مرا روزگار دربندد
به عشق در سخن آیند ریزه های عظام .
سعدی .
-
عظام رمیم ؛ استخوانهای پوسیده و ریزیده . (دهار): اشاره است به آیه ٔ کریمه ٔ
: و ضرب لنا مثلاً و نسی خلقه ، قال من یحیی العظام و هی رمیم . (قرآن
78/36)؛ و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد،گفت چه کسی استخوانها را زنده می گرداند و حال آنکه آنها پوسیده است .
مرده از خاک لحد رقص کنان برخیزد
گر توبالای عظامش گذری و هی رمیم .
سعدی .
-
عظام ناخرة و عظام نخرة ؛ استخوانهای پوسیده و ریزیده . (دهار).
-
علم عظام ؛ در اصطلاح پزشکی ، استخوان شناسی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به استخوان شناسی شود.
|| (ص ) ج ِ عَظیم . (اقرب الموارد). بزرگان و کلانان . (آنندراج ). رجوع به عظیم شود.
-
آقایان عظام ؛ مردمان بزرگ . (ناظم الاطباء).
-
امرای عظام ؛ فرماندهان بزرگ
: مشارالیه [ مستوفی الممالک ] از جمله امراء عظام ، و شغل و عمل مشارالیه عظیم است . (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص
16).