اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عقبی

نویسه گردانی: ʽQBY
عقبی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) حمزةبن محمدبن عباس بن فضل بن حرث دهقان عقبی ، مکنی به ابواحمد. محدث و از اهالی عقبه ٔ بغداد بود و در ذیقعده ٔ سال 347 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ) (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عقبی . [ ع َ ق َ] (ص نسبی ) منسوب به عقب ، در تداول فارسی ، آنکه یا آنچه مؤخر باشد. مقابل جلوئی . رجوع به عَقِب شود.
عقبی . [ ع َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقبة، که پیش از هجرت ، انصار با پیامبر اسلام (ص ) در آنجا بیعت کردند، و هریک از کسانی را که در آنجا ح...
عقبی . [ ع َق ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عقب که گویا بطنی از کنانه باشد و ابوالعافیة فضل بن عمیربن راشدبن عبداﷲ کنانی عقبی مصری بدانجا منسوب ...
عقبی . [ ع ُ با ] (ع اِ) پاداش کار و حق . (منتهی الارب ). پاداش کار. (دهار) (از اقرب الموارد). || بدل چیزی . (منتهی الارب ). || آخر کار. (دها...
عقبی . [ ع ُ ] (اِخ ) رضوان بن محمدبن یوسف عقبی شافعی مصری ، مکنی به ابونعیم . از حافظان حدیث بود و به سال 769 هَ . ق . در منیه ٔ عقبه در...
دار عقبی .[ رِ ع ُ با ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهان دیگر. آخرت . مقابل دار دنیا. رجوع به دار و دارالاَّخرة شود.
سرای پایدار ٬جایی که در آن نیستی و عدم معنایی ندارد، خانه ی واپسین، جهان پس از مرگ
علقمه ٔ عقبی . [ ع َ ق َ م َ ی ِ ع َ ق َ ] (اِخ ) ابن یزید. وی در غزوه ٔ ذات الصواری شرکت داشت . و برخی وی را همان علقمه ٔ عطیفی دانند. (از الا...
اغبی .[ اَ با ] (ع ص ) بهم پیچیده . یقال : غصن اغبی ؛ شاخ بهم پیچیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): غصن اغبی ؛ شاخ انبوه بهم پیچیده . ج ،...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.