عقیق مذاب . [ ع َ ق ِ م ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک خونین باشد. (آنندراج ). || کنایه از می سرخ
: هوای مشرق تارتر از سیاه شبه
هوای مغرب رنگین تر از عقیق مذاب .
عمعق .
عقیق لب صنما تا جدایم از بر تو
همی حسد برد از اشک من عقیق مذاب .
ادیب صابر (از آنندراج ).