علاء
نویسه گردانی:
ʽLAʼ
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن وهب بن موصلایا، مکنی به ابوسعید. از مردم کرخ و از نویسندگان مشهور است . و از کسانی بود که در فصاحت بدو مثل میزدند. وی نصرانی بود و در زمان ابوشجاع وزیر، اسلام آورد. او از زمان القائم بامراﷲ عهده دار دیوان رسائل بود. و نیابت وزارت را نیز بعهده داشت و در اواخر عمر نابینا شد. بسال 432 هَ .ق . به القائم باﷲ پیوست و مدت 65 سال بدو خدمت کرد. رسائل و اشعار او مدون و مورد توجه است . بسال 412 متولد شد و در 22 جمادی الاولای سال 497 درگذشت ، و در تربةالطالع دفن گردید. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 69).
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آلا. (اِخ ) نام یکی از آبادیهای سقزکردستان و نام پیشین آن «ایلو» است . (فرهنگستان ).
الا. [ اَ ] (ع صوت ) و آن بر پنج وجه است :1- تنبیه و در این صورت بر تحقق مابعد خود دلالت کندو بر دو جمله درآید : الا انهم هم السفهاء.(قرآ...
الا. [ اَ ] (صوت ) کلمه ٔ خطاب است یعنی ای و به عربی یا گویند. (برهان ). در فارسی ... کلمه ٔ خطاب است بمعنی ای . (غیاث از برهان ). و صاحب ن...
الا. [ اَ ] (ع اِ) الاء. درختیست تلخ . (منتهی الارب ). رجوع به الاء شود.
الا. [ اَل ْ لا ] (ع ق ) حرف تحضیض و مختص به جمله ٔ فعلیه ٔ خبریه است . (منتهی الارب ).
الا. [ اِل ْ لا ] (ع حرف اضافه ) حرف استثنا بمعنی جز، مگر، بجز، غیر از : فشربوا منه الا قلیلاً. (قرآن 2 / 249). و همه خرگاههاست الا آنجا که ...
آل ا. [ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) اولیای خدا. || (اِخ ) خاندان و احفاد رسول صلوات اﷲعلیه .
الاَّء. [ اَل ْ ] (ع اِ) ج ِ لأی . رجوع به لأی شود.
الاَّء. [ اِل ْ ] (ع مص ) در سختی و بلا افتادن . (منتهی الارب ).
آب علا. [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) نام چشمه ای بدماوند که آب آن دَم دارد و یکی از بهترین آبهای نوع خود برای گوارش و دیگر خاصیتهای طبی است .