علاء
نویسه گردانی:
ʽLAʼ
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن سلمة. محدث است . رجوع به ابوالهیثم شود.
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
علاء. [ ع َ ] (ع اِمص ) بزرگواری . (دستوراللغة). بزرگوار شدن در شرف و بلندی و بزرگواری . (دستورالاخوان ). || برتری . (دستور اللغة). رجوع به عل...
علاء. [ ع َ ] (اِخ )موضعی است در مدینه . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) یا سکةالعلاء. کوچه ای است در بخارا. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
علاء. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به علاّ شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ )ابن بدر. محدث و تابعی است . رجوع به ابومحمد شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن بکربن عبدرب . رجوع به مکوزه ابوالعمر علاء شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حارثة قریشی . یکی از پانزده تن حکام عرب به جاهلیت .
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی . از جمله ٔوزرای بویهیان است که وزارت ایشان امتدادی نیافت و در ایام ایشان حادثی واقع نشد. (تجارب السل...
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن وهب بن موصلایا، مکنی به ابوسعید. از مردم کرخ و از نویسندگان مشهور است . و از کسانی بود که در فصاحت بدو مثل ...
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حضرمی بن ضماربن سلمی بن اکبر. از صحابه و ازمردم حضرموت یمن است . در صدر اسلام فتوحاتی کرد. و رسول اکرم او را ولای...