علف
نویسه گردانی:
ʽLF
علف . [ ع ِ ] (ع ص ) بسیار خورنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نیک خورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) درختی است در یمن که برگش مانند برگ انگور بوده آن را خشک میکنند و به عوض سرکه با گوشت می پزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عُلف شود.
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
علف . [ ع َ ] (ع مص ) خوراک دادن به ستور. || بسیار آشامیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
علف . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) گیاه . || هر گیاه سبز. (ناظم الاطباء). || خورش ستور و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، ...
علف . [ ع ُ ] (ع اِ) درختی است در یمن که برگش مانند برگ انگور بوده آن را خشک میکنند و به عوض سرکه با گوشت میپزند. (منتهی الارب ) (از اقرب...
علف . [ ع ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ عَلوفه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
علف . [ ع ُل ْ ل َ ] (ع اِ) میوه ٔ طلح که شبیه باقلای تازه است و شتر آن را خورد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
علف بر. [ ع َ ل َ ب ُ ] (اِ مرکب ) ابزاری است از نوع داس ، که در طویله بوسیله ٔ آن یونجه و امثال آن را بریده به چهارپایان میدهند. اره ٔ کما...
علف چر. [ ع َ ل َ چ َ ] (نف مرکب ) چرنده ٔ علف . گیاه خوار. علفخوار. || (اِ مرکب ) مقدار علفی که برای یک دسته ستور صرف شود: علف چر مالهای ما...
علف چین . [ ع َ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه علف چیند. || (اِ مرکب ) ابزاری است داس مانند که بوسیله ٔ آن علف و یونجه را می چینند. || (اِمص مرکب...
خوش علف . [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ ل َ ](ص مرکب ) هر حیوان بسیارخورنده و اکول . (ناظم الاطباء). ستور که هر علف به مذاق او خوش آید : قاضی شهر بین...
علف چای . [ ع َ ل َ ف ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به هوفاریقون شود.