اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علف

نویسه گردانی: ʽLF
علف . [ ع ُ ] (ع اِ) درختی است در یمن که برگش مانند برگ انگور بوده آن را خشک میکنند و به عوض سرکه با گوشت میپزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عِلف شود. || ج ِ عَلوفة. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
علف خور. [ ع َ ل َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) مخفف علف خوار. هر حیوانی که بر آخور بسته شده و درآن خوراک خورد، مانند اسب و خر و استر. (ناظم ال...
علف دان . [ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) انبار علف و کاه و غله . (ناظم الاطباء). || مخلاة. توبره . (منتهی الارب ). || معده ٔ علف خوارگان . (ناظم الاطب...
علف دان . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عبیدلی بخش لنگه ٔ شهرستان لار واقع در 150 هزارگزی باختر لنگه و 2 هزارگزی راه فرعی بندرلنگه ب...
علف زار. [ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) چراگاه . مرغزار. زمینی که علف بسیار دارد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کجا بد علفزار و آب روان فرودآمد آن جایگه...
علف من . [ ع َ ل َ ف ِ م َن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علف سبز. [ ع َ ل َ ف ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاه تر و تازه . (ناظم الاطباء).
علف فروش . [ ع َ ل َ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که شغلش علف فروشی است . آنکه علف فروشد.آنکه کاه و یونجه فروشد. علاّف . رجوع به علاّف شود.
علف خانه . [ ع َ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ای که در آن کاه انبار کنند. (بهار عجم ) (آنندراج ). || کنایه از دنیا و عالم کون و فساد است ....
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.