علم غیب . [ ع ِ م ِ غ َ
/ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غیب دانی . غیب گویی . دانش و آگاهی بر پنهانی ها و آنچه ناپدید از مردم باشد. آگاهی به مغیبات
: ایزد عزّوجل ّ علم غیب به کس ندهد، چون قضا بود که خراسان از دست ما بشود و کار این قوم بدین منزلت رسید که رسید. (تاریخ بیهقی ص
546). درعلم غیب چنان بود که سلجوقیان بدین محل خواهند رسید. (تاریخ بیهقی ص
497). آفریدگار جل جلاله عالم اسرار است ... و در علم غیب وی رفته است که در جهان در فلان بقعت مردی پیدا خواهد شد که ... (تاریخ بیهقی ص
92).
حاجت موری به علم غیب بداند
در بن چاهی به زیر صخره ٔ صمّا.
سعدی .
و رجوع به غیب شود.