اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علوی

نویسه گردانی: ʽLWY
علوی . [ ع ُل ْ / ع ِل ْ / ع َل ْ ] (از ع ،ص نسبی ) منسوب به «علو» خلاف سفل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ملک و فرشته . (برهان )(غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || کوکب . (غیاث ) (برهان ). سیاره . (ناظم الاطباء). || بالا. بالاتر. (دزی از چهارمقاله حاشیه ٔ ص 11). بلندی وسمائی ضد سفلی ، که منو نیز گویند. (ناظم الاطباء).
- علوی گهر ؛ آسمانی اصل . بلندقدر. اصیل . بلندپایه :
بچگانْمان همه ماننده ٔ شمس و قمرند...
تابناکند از آنروی که علوی گهرند.

منوچهری .


- آباء علوی ؛ نه فلک یاهفت ستاره . (غیاث ). و رجوع به آباء شود : اما چون این عالم کمال یافت و اثر آباء عالم علوی در امهات عالم سفلی تأثیر کرد... (چهارمقاله ص 11).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
آلوی چینی . [ ی ِ چی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام درختی است که میوه ٔ آن را تولی و تیره تُلی و چاکشو، و برود نیز گویند.
آلوی دشتی . [ ی ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زعرور.
آلوی سفید. [ ی ِ س َ / س ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شاهلوک . شاهلوج . آلوزرد.
آلوی سیاه . [ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به آلوسیاه شود.
آلوی کشته . [ ی ِ ک ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آلوی خشک کرده .
آلوی کوهی . [ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به آلوکوهی شود.
آلوی گیلی . [ ی ِ گی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوچه .
آلوی بخارا. [ ی ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلوی بخارایی . آلوبخارا.
آلوی ابوعلی . [ ی ِ اَ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلبالو. قراصیا.
آلوی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آلوبخارا.
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ صفحه ۱۷ از ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.