علة
نویسه گردانی:
ʽL
علة. [ ع َل ْ ل َ ] (ع اِ) رجوع به عَلّت شود.
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
آله . [ ل ُه ْ ] (اِ)عقاب . (مهذب الاسماء). خداریه . شقواء. ابوالهیثم . بوالهیثم . دال من . ججا. زمج . و کلمه ٔ اَلَموت را گویند در اصل مرکب از آل...
آله . [ ل َ ] (ع اِ) آلت : یکی اسب ترکی بیاورد پیش بر آن اسب آله ز اندازه بیش . فردوسی .|| نیزه ٔ سخت کوتاه . نیم نیزه . و رجوع به آلت ش...
عاله . [ ل ِه ْ ] (ع اِ) زن سبک وزن که آهنگ مختلف نماید و بر یک راه نرود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). طیاشه . (اقرب الموارد). || (اِ) ...
آلُه : عقاب (فرهنگ رشیدی، فرهنگ جهانگیری)
در پارسی به عقاب آلُه یا آلوه گفته می شود. ریشه این واژه در پارسی میانه āluh است.
در نامه پهلوی کارنا...
اله آت . [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ اله آتیک . فلاسفه ٔ یونان قدیم که مشهورترین آنان کسینوفانوس ۞ ، برمانیدس (پارمنید) ۞ و زنون ایلیایی ۞ هست...
اله زل . [ اِ ل ِ زِ ] (اِخ ) ۞ نام دهستانی در هنو ۞ از کشور بلژیک که دارای 4400 تن سکنه است .
اله سر.[ اَ ل َ س َ ] (اِخ ) از دیههای هزارجریب . (مازندران و استراباد رابینو ص 122 و ترجمه ٔ همان کتاب ص 164).
ظل اله . [ ظِل ْ ل ُ اِ لاه ] (ع اِ مرکب ) هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضرة الذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و شا...
حرف عله . [ ح َ ف ِ ع ِل ْ ل َ / ل ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الف و واو و یاء را بدین نام خوانند، و آنها را حروف مصوته و جوفیة نیز گویند واگر ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.