گفتگو درباره واژه گزارش تخلف علی نویسه گردانی: ʽLY علی . [ ع َل ْی ْ ] (اِخ ) موضعی است در جبال هذیل . و در شعر امیةبن ابی عائذ آمده است : لمن الخیام بعلی فالاحراص فالسودتَین فمجمع الابواص .(از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۴.۶۷ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جُندُب (متوفی در سال 268 هَ . ق .). او راست : کتاب النوادر. (از معجم المؤلفین از الفهرست طوسی ص 94 و منتهی المقال ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جولوغ سیستانی ، مکنی به ابوالحسن و متخلص به فرخی . شاعر مشهور. رجوع به فرخی سیستانی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جهضم ، علی بن عبداﷲبن حسن بن جهضم همدانی مکی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهضم . رجوع به علی همدانی (ابن ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم (188 تا 249 هَ . ق .). شاعر دربار المتوکل... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جهیر، علی بن محمدبن محمدبن جهیر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به زعیم الدین (یا زعیم الروسا) و مشهور به ابن جهیر. وزی... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن چلبی شبینی . ازعلمای اواخر قرن 13 هجری . رجوع به علی شبینی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حاتم بن احمد یامی (علی الوحید...). آخرین تن از بنی حمدان یمن . رجوع به علی حمدانی (ابن حاتم ...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حاتم قزوینی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قزوینی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حاجب النعمان ، علی بن عبدالعزیزبن ابراهیم ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن حاجب النعمان . رجوع به ابن حاجب الن... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حازم لحیانی . رجوع به علی لحیانی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳۵ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ صفحه ۴۰ از ۵۷۹ ۴۱ ۴۲ ۴۳ ۴۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود