گفتگو درباره واژه گزارش تخلف علی نویسه گردانی: ʽLY علی . [ ع َل ْی ْ ] (اِخ ) موضعی است در جبال هذیل . و در شعر امیةبن ابی عائذ آمده است : لمن الخیام بعلی فالاحراص فالسودتَین فمجمع الابواص .(از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۲ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حوشب فزاری ، مکنی به ابوسلیمان . محدث بود و ولیدبن مسلم از او روایت کرد. و نیز رجوع به ابوسلیمان (علی بن ...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حیدربن علی قمی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی قمی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حیدربن محمدبن احمد هاشمی حسنی تهامی . رجوع به علی تهامی شود. علی علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن حیدرة. او راست : شرح تلخیص اعمال الحساب ابن بناء. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 472). علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حیون ، علی بن نعمان بن محمدبن حیون ، مکنی به ابوالحسن و مشهوربه ابن حیون . رجوع به علی بن نعمان بن محمد... شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن خاتون ، علی بن احمدبن خاتون عاملی ، مشهور به ابن خاتون . رجوع به علی عاملی (ابن احمدبن خاتون ) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن خدیعکرمانی . وی پس از اینکه پدرش «کرمانی » به دست یکی از چاکران نصربن سیار در مرو کشته شد، در سال 330 هَ . ق . نز... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن خراسان ، علی بن احمدبن عبدالعزیزبن عبدالحق بن خراسان ،مشهور به ابن خراسان . آخرین تن از امرای آل خراسان در تونس . ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن خروف ، علی بن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن خروف ، علی بن محمدبن یوسف بن مسعود قیسی قرطبی ، شاعر، ملقب به نظام الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵۴ ۵۵ ۵۶ ۵۷ ۵۸ صفحه ۵۹ از ۵۷۹ ۶۰ ۶۱ ۶۲ ۶۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود